در جریان کودتای نظامی ارتش بر حکومت مشروع و قانونی دکتر محمد مرسی در مصر، طیف‌ها و گروههای موجود در جامعه‌ی مصر (از گروههای اسلامی گرفته تا گروههای سکولار و غیر اسلامی) به شناساندن ماهیت و چهره‌ی واقعی خود بیشتر نزدیک‌تر می‌شوند و به ادای مسؤولیت و مأموریتی که بر دوششان گذاشته‌اند، اقدام می‌نمایند. بالاخره کار کودتاگران در مصر به وقوع پیوست و همین کارشان باعث تقسیم مردم مصر به سه دسته شد. 
دسته‌ای از مردم که اکثریت جامعه‌ی مصر را تشکیل می‌دهند در مقابل کار ارتش ایستادند و به مخالفت با آن پرداختند.
دسته‌ای دیگر متردد گشته و حالتی بی‌طرف و می‌انجی‌گر به خود گرفتند،
و دسته‌ی سوم که با ارتش همنوا شدند برای اقدامات غیر قانونی و نا‌مشروع ارتش کار آسانی نمودند، و کودتاچیان از این دسته و گروه‌ها برای انجام دادن و عملی کردن کودتا علیه‌ حکومت قانونی و مشروع، سوء استفاده کرده و عملاً آنان را بازیچه‌ی دست خود قرار داد.
با اقدام ارتش طرفداران حکومت قانونی و مشروع دکتر محمد مرسی به خیابان‌ها و میادین مصر آمدند تا علیه‌ اقدام دولت کودتا و برگرداندن حق خود که‌‌‌ همان دولت قانون است، اقدام کنند و به تحصن و تظاهرات در میدان‌های مشهور رابعه‌ی عدویه، میدان جمهوری، میدان النهضه و سایر میادین دیگر در شهرهای مصر پرداختند و این میدان‌ها را به تریبونی برای بیان حقایق و محکوم کردن کودتا گران و اعوانشان و همچنین رساندن پیام آزادی و عدالت‌خواهی و بیان مظلومیت خودشان به گوش جهانیان تبدیل کردند. اما این اقدام قانونی هم مانند حکومت قانونی به مذاق کودتاگران و دیکتاتور‌ها خوش نیامد، در نتیجه هر از چند گاهی برای متفرق کردن و ترساندن متظاهرین حملاتی انجام دادند و در چند مرحله با استفاده از نیروی نظامی و شلیک مستقیم گلوله و استفاده از گازهای اشک‌آور و... خواستند همت مردم حق‌طلب و غیور را تضعیف کنند اما روز به روز بر همتشان افزوده می‌شود تا بالاخره کاسه‌ی صبر ارتش و دولت کودتا لبریز شد و چهره‌ی واقعی‌اش نمایان گشت و در بامداد روز چهارشنبه حملات خودشان را بر ضد مردم مسالمت‌جو عملی کردند و به کشتار دسته‌جمعی و سوزاندن خیمه‌ها و مردم پرداختند و برای شکست تحصن مردم از هیچ نامردی و وحشیگری‌ای دریغ نکردند و با این کار بار دیگر بر رسوایی خود و اعوانشان افزودند.
اما زشت‌تر از کار ارتش و دولت کودتا، اقدام زشت و ناپسند شیخ ازهر و حزب نور سلفی است که‌ هم قابل توجه است و هم تعجب‌انگیز! مسلمانانی که ظاهراً انتظار می‌رفت به وظیفه‌ی انسانی و دینی خود عمل نموده و از روز اول نه به چماقی در دست کودتاگران برای سرکوب حکومت قانونی و مشروع تبدیل شوند و نه اصلاً به پشتیبانی از اقدامات آنان بپردازند. اما این ظاهر قضیه است چون اینگونه گروه‌ها و اشخاص فقط نام ظاهری را یدک می‌کشند و در باطن رسالتی خطرناک بر عهده دارند و از کسوت مسلمانی و... در جهت رسیدن به‌ متع ناچیز دنیوی، سوء استفاده می‌کنند.
شیخ الازهر مشخص و معلوم شد که از کجا آب می‌خورد و مهره‌ی دست‌نشانده‌ی چه کسی است، اما آنچه در اینجا می‌خواهم به آن بپردازم شناساندن چهره‌ی واقعی حزب سلفی نور است.
حزب سلفی نور با داعیه‌ی پیروی از عقیده و فکر سلف صالح پا به میدان کار دعوت و سیاست گذاشته، ‌‌‌ همان گروهی (منظور طیف فکری این گروه است) که همیشه در جامعه خود را طلبکار سایر گروههای اسلامی دیگر قلمداد می‌کند و در مقام قاضی به حکم دادن بر گمراهی و بدعتگذار و فاسق‌خواندن مسلمانان دیگر اقدام می‌نمایند و ادعای ولاء و براءشان گوش فلک را کر کرده، اما عملاً مشخص شد که همه‌ی اقدامات این طیف فکری عامدانه و از روی برنامه‌ای از پیش‌تعیین شده برای ایجاد تشنج در جامعه و اختلاف در میان صفوف مسلمانان و ضربه زدن به دیگر گروههای اسلامی است. آبشخور فکری حزب سلفی نور مؤید دولتهای دیکتاتور و خودکامه در سرزمین‌های اسلامی و در رأس آن‌ها عربستان سعودی است که‌ خواهان حکومتی نا‌مشروع و سلطه‌گر بر جامعه و ملت خود هستند و این فکر را توجیه‌گر همه‌ی این اقدامات نموده‌اند. شیخ حسن بن محمود در نوشتاری به شناسایی این پروسه‌ پرداخته و آن‌را ریشه‌یابی نموده‌ است.
وی در اول نوشته‌اش می‌گوید: فرقه‌ی جامیه فرقه‌ای گمراه است که (محمد امان الجامی الحبشی) آن را بنیان نهاد که در شهر مدینه ساکن بود و در سال ۱۴۱۶ هجری قمری درگذشت، برخی بر این باورند که سر آغاز پیدایش این فرقه به جنگ دوم خلیج فارس در سال ۱۴۱۱ بر می‌گردد این هم به این دلیل است که بسیاری از علما از اینکه آمریکا وارد خاک جزیرة العرب شود مخالفت نمودند و این اشغالگری را رد نموده و محکوم کردند. اما فرقه‌ی جامیه تبدیل به سلاح وزارت کشور آل سعود علیه علما شد و محمد الجامی گزارش این شیوخ و علمائی که سیاستهای آل سعود را رد می‌نمودند را به وزارت کشور ارسال می‌کرد [و به توجیه ورود اشغالگران به سرزمین اسلامی پرداختند.] پس از مرگ وی «ربیع بن هادی مدخلی» جانشین وی شده و رهبری این گروه را بر عهده گرفت، که وی نیز نقش‌‌‌ همان فرد را بازی می‌نماید. (شناساندن سلفیون جامی و مدخلی)
مدخلیت، کار اساسیشان دلیل‌تراشی برای اقدامات نا‌مشروع و غیرقانونی حکام مستبد در کشورهای اسلامی است. این گروه با برجسته‌کردن مسأله‌ی بدعت به رد تمام احزاب و تشکل‌های اسلامی پرداخته و آن‌را بدعت و نوآوری در دین، قلمداد می‌کنند، این در حالی است که در برابر عملکردهای بعضاً منافی دین و شریعتِ احزاب لائیک و سکولار، سکوت محض اختیار نموده‌اند. با بدعت انگاشتن خیزش علیه‌ ولی امر مسلمانان (و حکام مستبدی همچون معمـر قذافی و حسنی مبارک را ولی امر خواندن) اقدامات عملی در برابر حکام ولو در قالب تظاهراتی مسالمت‌آمیز، ‌را نا‌مشروع قلمداد کرده و انجام‌دهندگان این اقدامات را خوارج و باغی قلمداد می‌کنند، با عَلَم کردن قضیه‌ی توحید و برجسته کردن شرک قبور عملاً از شرک قصور که‌‌‌ همان عمل نکردن حکام مستبد و خودکامه نسبت به احکام صریح کتاب و سنت پیامبر (ص) است، خود را به ناآگاهی زده‌اند، به بهانه‌ی پرداختن به تربیت، تزکیه و پایه‌ریزی عقیده‌ای سالم اقدامات عملی و کار سیاسی را تعطیل و یا کمرنگ نموده‌اند (عملاً زمینه را برای ادعای سکولار‌ها که دین و سیاست را مانعةالجمع می‌دانند، فراهم نموده‌اند). به بهانه‌ی عدم همنشینی با اهل بدعت و ضلالت به تخریب عمدی داعیان عالم و کنشگران با نفوذ در جامعه پرداخته و در این راه از هیچ خیانت و دروغی فرو گذار نکرده‌اند و با بی‌انصافی هرچه بیشتر، اندر پوستین داعیان الی الله‌ افتاده‌ و به‌ نقد ویرانگر و نه‌ سازنده‌ی آنان دست می‌یازند که نمونه‌ی بارز آن نقد غیر منصفانه‌ی ربیع بن هادی مدخلی بر آثار متفکر مشهور سید قطب -رحمه الله- می‌باشد که با رد واقع‌بینانه‌ی شیخ بکر ابوزید و دفاع شیخ جبرین و سایر علمای دیگر مواجه شد.
ناگفته‌ پیداست که کار این گروه از مسلمانان در راستای خدمت به دیکتاتوری و تضعیف مردم آزادیخواه در برابر حکام خودکامه است و با کمال تأسف بعضی از مسلمانان مخلص و نا‌آگاه از کارهای پشت پرده‌ی این گروه با تبلیغات فریبنده‌ی آنان و ادعای پیروی از سلف صالح و انجام دادن و عملی کردن سنت پیامبر (ص)، فریب خورده و به عملی کردن، افکار شومشان پرداخته و نا‌آگاهانه با ایجاد جوی نا‌آرام در میان مسلمانان و تفرقه‌ی بیشتر امت اسلامی مدد می‌رسانند و حتی بعضی از آنان به دفاع جاهلانه از رهبران این گروه، می‌پردازند.
در پایان باید به اقدامات حزب نور سلفی که به گفته‌ی شیخ سلفی مصری‌تبار کویتي، «عبدالرحمن عبدالخالق» خطاب به رهبران این حزب می‌گوید: «معلوم و نمایان شد برای همه‌ی شما‌ها که‌ تنها نام سلفیت را یدک می‌کشید و در عمل از راه و روش سلف به دور هستید و کارتان به نسبت پشتگیری از کودتا و خلع محمد مرسی چهره‌ی واقعی شما را نمایان نمود و باید بدانید که خون تمام انسان‌های بی‌گناهی که در این میان ریخته شد بر گردن شما و کسانی است که به این کار اقدام نمودند.» وی تا جایی پیش می‌رود که‌ اقدام سلفی‌های حزب نور را در همراهی نمودن کودتاچیان علیه‌ رییس‌جمهور منتخب مصر، به‌ عملکرد باغیان و شورشیان علیه‌ امام عثمان بن عفان (رض) بی‌مشابهت نمی‌داند. 
جای بسی تأسف است، در حالی که آمریکا و کشور‌های اروپایی به محکوم نمودن اقدامات خونین در روز چهارشنبه‌ی میدان رابعه‌ و النهضة می‌پردازند، اما سران حزب نور سلفی سکوت اختیار می‌کنند، صد البته‌ این کار اخیرشان، چهره‌ی راستین آنان را بیش از پیش هویدا ساخت و مه‌ شک و گمان‌ها را نسبت به‌ ماهیت و عملکرد این حزب، غلیظ‌تر نمود.